- پاس داشتن
- رعایت کردن
معنی پاس داشتن - جستجوی لغت در جدول جو
- پاس داشتن
- پاسبانی کردن نگاهبانی کردن پاییدن نگاهداشتن محافظت کردن حفظ حراست پاسیدن، رعایت کردن مراعات کردن ملاحظه کردن ادب کردن، مراقبت کردن نوبت نگاهداشتن رصد کردن، جستجو کردن تفتیش کردن، یا خود را پاس داشتن، خود را محافظت کردن تحرس احتراس
- پاس داشتن
- مراقب بودن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، رعایت کردن
- پاس داشتن ((تَ))
- پاسبانی کردن، نگهبانی، رعایت کردن، احترام گذاشتن، جستجو کردن، تفتیش کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تشکر، ممنون بودن
شکر نعمت به جا آوردن، ممنون بودن
منت داشتن
منت داشتن
پایداری کردن، ثبات ورزیدن، استقامت
اکتلاء
انجمن داشتن جمع شدن در محلی برای مشاوره
ترس داشتن، پروا داشتن، بیمناک بودن، ترسیدن بیم داشتن ترس داشتن پروا داشتن
ننگ داشتن
منع کردن جلو گیری کردن، توقیف کردن حبس کردن
میوه داشتن ثمر داشتن (درخت)، آبستن بودن حامله بودن، درد و رنج داشتن
نظام دادن، استقامت داشتن
ساکت کردن، رام کردن
پیر بودن معمر بودن
ذوق داشتن، حوصله داشتن، حالت وجد و جذبه داشتن
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
ملجا داشتن ملاذ داشتن
بحضور بردن، عرض کردن
حامل پیام بودن
طاقت داشتن تحمل داشتن، در رنج بودن درد داشتن، یا تاب داشتن چشم کسی. کمی حول (کجی) در چشم او بودن
ننگ داشتن، شرم داشتن
ترس داشتن، اندیشه داشتن
دارای شغل و کار بودن، مشغول کار بودن
به خاطر داشتن، بلد بودن، آگاه بودن، از بر داشتن
پیشکش کردن، تقدیم کردن، مقدم داشتن، در حضور داشتن
راست دانستن، راست پنداشتن، باور کردن سخن کسی، راست کردن
نظم و ترتیب دادن، سر و سامان دادن
برابر ساختن
نظم و ترتیب دادن، سر و سامان دادن
برابر ساختن
پیچیدگی داشتن، دارای پیچ و خم بودن
طاقت داشتن، بردباری داشتن
طاقت داشتن، بردباری داشتن
ننگ داشتن از عار آمدن
مشغول کاری بودن
دارای نان بودن، اسباب معاش رافراهم داشتن، سودمند بودن فایده داشتن
آرام داشتن قرار داشتن: (ازناله قمری نتوان داشتن سحرگوش وزغلغل بلبل نتوان داشت بشب هال)
ترسیدن هراس داشتن: (چنین گفت مردحقایق شناس ازاین هم که گفتی نداریم هراس) (سعدی)